گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد دوازدهم
[سوره الأنعام ( 6): آیات 74 تا 83 ] ....



ص : 341
اشاره
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْ ناماً آلِهَۀً إِنِّی أَراكَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ ( 74 ) وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ( 75 ) فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأي کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ( 76 ) فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ
بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ( 77 ) فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا
( أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ( 78
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ( 79 ) وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ
لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ ( 80 ) وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ
أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 81 ) الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ
( أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ( 82 ) وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ( 83
، ص: 343
[سوره الأنعام ( 6): آیه 74 ] .... ص : 343
اشاره
( وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَۀً إِنِّی أَراكَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ( 74
ترجمه و شرح .... ص : 343
خداوند متعال در این آیۀ مبارکه با جمله اذکر که در تقدیر گرفته شده پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مورد خطاب قرار
داده و طریقه احتجاجی که ابراهیم خلیل با بت پرستان بکار میبرد بمسلمانان تعلیم نموده.
او نخستین پرچمدار توحید است که با دلایل حسّی مردم را بخدا پرستی دعوت مینمود و یک تن تنها با دنیاي شرك مبارزه
میکرد و بتهاي آنان را در هم میشکست و بزرگترین بتکده را ویران و بتپرستان را رسوا میکرد.
بالاخره او را محکوم نمودند که با آتش سوخته شود، پروردگار او را از سوختن نجات بخشید و بنام ابراهیم بتشکن شناخته شد. و
نیز بلقب آذرنوش خوانده شد و فرزندش اسماعیل را بامر پروردگار در معرض قربانی در آورد و بدعا و درخواست او پروردگار
رسول گرامی و اوصیاء او را از نسل و ذریه او قرار داد و نیز به پیروان مکتب قرآن نام مسلمان نهاد.
اینک میفرماید:
و بیاد آنان بیاور زمانی که ابراهیم علیه السّلام بپدرش آزر گفت آیا تو بتها را خدایان میشماري؟ چنین مباش من تو و قومت را در
گمراهی آشکاري و در راه خارج از جادّه ثواب مینگرم، چه گمراهی بالاتر از اینکه شما بتی را أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 12 ، ص: 344
که از سنگ و چوب یا معدنی بدستهاي خود میسازید و آن را بت قرار داده و میپرستید و مقدّس میشمارید، گمراه واضح همین
صفحه 165 از 188
است.
(74)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 344
یاد کن وقتی که ابراهیم گفت مر پدر را کو بنا حق بود جفت
کن باهل مکه یعنی یاد او خویش را دانند چون اولاد او
گیري این اصنام را آیا اله من تو و قومت برون بینم ز راه
از خرد گردیدهاید آیا جدا هیچکس خواند جمادي را خدا
(74)
، ص: 345
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 345
قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِ ذُ أَصْ ناماً آلِهَۀً کلمه آزر اگر بفتح راء بقرائت ظاهره و قرائت یعقوب حضرمی خوانده
شود در موضع جرّ و بدل از ابیه یا عطف بیان است و اگر آزر بضمّ زاء که قرائت حسن و ابن عباس و مجاهد و ضحاك است،
خوانده شود مناداي مفرد است و تقدیرش یا آزر میباشد.
صنم یعنی بت و جمع آن اصنام است، چنانکه در آیه 35 سوره ابراهیم میفرماید:
رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْ نامَ راغب گوید: صنم جثهاي است که از نقره یا مس یا چوب ساخته شود. و
آن را براي تقرّب بخدا پرستش میکردند. ابن اثیر در نهایۀ نوشته آن چیزي است که جز خدا معبود اخذ شود و بقولی آن چیزي
است که جسم یا صورت داشته باشد و اگر جسم یا صورت نداشته باشد آن را وثن گویند.
کلمه اصنام بصیغه جمع پنج بار در ضمن آیات قرآن آمده است: 74 انعام- 138 اعراف- 35 ابراهیم- 71 شعراء و 57 انبیاء.
، ص: 346
[سوره الأنعام ( 6): آیه 75 ] .... ص : 346
اشاره
( وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ( 75
ترجمه و شرح .... ص : 346
خداوند متعال در این آیۀ مبارکه بابراهیم علیه السّلام منّت گذاشته که همانطور پرستش بت بطور بداهت و بحکم خود ضلالت و
صفحه 166 از 188
خواري بشر است و خردمندي در آن باره تردید نخواهد داشت که جسمی از سنگ و یا از فلز صلاحیت ندارد که بشر آن را
پرستش کند.
بهمین بداهت پروردگار ملکوت آسمان و زمین و موجودات را بابراهیم علیه السّلام ارائه فرمود که جاذبه آفرینش و رابطه تدبیر
آفریدگار را در باره موجودات بطور شهود قلبی میبیند و بطور موهبت حقایق اشیاء بر او روشن و آشکار شده و بآنها آگاه است نه
از طریق علل و جریان اسباب و نه بواسطه حواس ظاهر و با فکر و خیال بلکه بطور شهود و قلبی اسرار و حوادث جهان را میداند از
نظر اینکه پروردگار بر او القاء و تعلیم فرموده است. اینک میفرماید:
و همچنانکه حق را بابراهیم در باره پدرش و قومش ارائه دادیم که آنها در ضلالت آشکاري هستند بخود او هم ملکوت آسمانها و
زمین را نمایاندیم و او را بر اسرار خلقت و خفایاي عالم کون مطلع ساختیم و آنچه را از اسرار عظمت و بدیع نظام و قوت تدبیر و
عظمت خلق بود بابراهیم ارائه کردیم، تا ابراهیم بنواحی عظمت و سنن الهی در خلقت و حکمت او أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 12 ، ص: 347
در تدبیر امور خلایق آگاه شود و براي مشرکین گمراه اقامه حجّت و دلیل نماید و تا اینکه خود او نیز خاصّه از جمله یقین داران
بتوحید خالص شود و بعین الیقین آیات الهی را دیده و بعظمت مقام معبود جهانیان و دستگاه لا یتناهی معترف گردد.
(75)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 347
همچنین او را نمودیم از یقین روح و سر این سماوات و زمین
از بطون عالم اعنی مو بمو منکشف کردیم عبرت را بر او
از عجایبهاي ملکوت برین تا که باشد او مگر از موقنین
(75)
، ص: 348
[سوره الأنعام ( 6): آیه 76 ] .... ص : 348
اشاره
( فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأي کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ( 76
ترجمه و شرح .... ص : 348
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میکند پس از آنکه ابراهیم علیه السّلام با نیروي یقین بخداشناسی در مقام احتجاج با آزر بر
آمده سرگرم گفتگو و دعوت او بخداپرستی بود تا هنگامی که روز به پایان رسید، شب تاریک نمودار شد و فضا را فرا گرفت
آنگاه که دیدگان او به ستاره درخشندهاي افتاد که خودنمائی میکرد فرصت را غنیمت شمرده متوجه گروه ستاره پرستان شد در
صفحه 167 از 188
مقام احتجاج و دعوت آنان بخداپرستی بر آمد و از طریق پرستش و نقص بآئین آنان گفت: آیا این ستاره درخشان و فروزان که
بدیدگان چشمک میزند و دیده را خیره مینماید، زمام تدبیر زندگی من بخواست اوست که حاجت خود را از آن خواستار شوم و
بدین جهت آنرا پرستش نمایم و در زندگی از هر گونه خطر بآن پناه ببرم و بتدبیر و قدرت آن اعتماد نمایم؟
ابراهیم با سخنان دلپذیر ستارهپرستان را سرگرم کرده و بخود جلب نموده و بخاطرات آنان جلوه میداد و دلهاي آنان را با پند و
اندرز شیفته نموده بود و بظاهر براي جلب نظر و اظهار موافقت با بتپرستان تصدیق میکرد که این ستاره درخشنده که مورد
تقدیس و پرستش است زمام تدبیر خود و سایر افراد بشر را بعهده دارد و همه نیازهاي آنها در حیطه اختیار و ار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 12 ، ص: 349
قدرت آن است و پس از پاسی از شب که ستاره زهره در افق از دیدگان ناپدید شد، ابراهیم فرصت را غنیمت شمرد و نکته ضعف
آنرا بآنها یادآوري نمود و گفت شایسته نیست بچیزي که باطل است و ارتباط آن با ما قطع شد بآن علاقه قلبی داشته و شیفته آن
گردیم، زیرا محبت بشر صورت روانی و از نظر اوست که خواه ناخواه باید بموجودي قادر و توانا علاقه بیابد و بآن اعتماد کند که
نیازهاي بشر را تأمین نماید و از شیء باطل و موهوم سود و نفعی عاید نمیشود، لذا محال است بشر بچیز باطل و بیهوده محبّت و
علاقه قلبی بیابد زیرا محبت از نظر کمال و قدرتی است که در محبوب خود میبیند و بحکم خرد بآن علاقه دارد و بشخص محبوب
خود میگرود و در اثر نفعی که به بشر عاید میشود آن را ستایش مینماید، ولی شیء باطل که فاقد هر کمال است خردمند هرگز
فریفته آن نخواهد شد.
وقتی هنگام غروب ستاره مورد پرستش آنان یعنی ستاره زهره فرا رسید ابراهیم از آن فرصت استفاده کرده و به نکته ضعف آن و
فساد این عقیده که جرم آسمانی و موجود علوي هرگز شایسته نیست، احتجاج کرد و بجمله کوتاه لا احبّ الأفلین آنها را رهبري
نمود، اینک میفرماید:
پس چون تاریکی شب ابراهیم علیه السّلام را فرا گرفت ستارهاي را یعنی زهره و یا مشتري را دید که ممتاز از سایر ستارگان بود و
بالنسبۀ بسایرین بیشتر نوربخش مینمود و در مقام مناظره با بتپرستان و ستارهپرستان گفت:
بعقیده قوم من این پروردگار من است و چون افول کرد و از نظر غایب شد، ابراهیم گفت: چنین چیزي هرگز معبود نخواهد بود که
ظاهر شود و سپس پنهان گردد، من افوف کنندگان و غروب کنندگان را دوست نمیدارم و بآنان وثوقی ندارم تا چه رسد به این
که بربوبیت آنان معتقد شوم و چیزي که از ، ص: 350
نظر غایب و مستور میگردد، چگونه مفید خواهد بود.
از این آیه مستفاد میگردد:
علماء و دانشمندان باید با اقامه دلیل مردم را بسوي توحید راهنمائی کنند و نیز اشیاء حادث که همیشه در معرض فنا هستند لیاقت
معبود شدن را ندارند.
(76)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 350
پس چو آمد شب بر او از روي فرض تیرهگی شب بپوشانید ارض
کوکبی را دید رخشان بر سپهر قوم او را سجده کردندي بمهر
گفت آیا این بود پروردگار بس بود نزد خرد تا استوار
صفحه 168 از 188
پس فرو شد آن ستاره گفت این آفل است و لا احبّ الافلین
تا چه جاي آنکه خوانم موجدش گردم از بهر عبادت ساجدش
(76)
، ص: 351
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 351
قوله تعالی: فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ.
افول یعنی غروب کردن و پنهان گشتن. راغب افول را غایب شدن آفتاب و ماه و ستارگان نوشته، ولی قاموس و غیر آن اعم
گرفتهاند. در قاموس نوشته: افل الرضیع یعنی ذهب لبنها و فعل آن از باب ضرب- نصر- علم- هر سه آمده در خطبه 81 نهج البلاغۀ
فرموده: غرور حائل وضوء آفل.
، ص: 352
[سوره الأنعام ( 6): آیه 77 ] .... ص : 352
اشاره
( فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ( 77
ترجمه و شرح .... ص : 352
خداوند متعال در این آیۀ مبارکه توضیح میدهد: پس از غروب ستاره زهره و پایان یافتن احتجاج ابراهیم ناگهان ماه جهانتاب از
مشرق سر بر آورده و بنور افشانی قدرت نمائی نموده بروشنائی دلرباي خود ماه پرستان را شیفته کرد و بپرستش خود خواند و آن
مردم دلباخته بستایش آن قیام کردند، ابراهیم متوجه آنان شده آغاز براي جلب نظر اظهار موافقت با آنها فریاد بر آورد، ستارهاي که
مورد تقدیس و پرستش گروهی از مردم است چون غروب کرد بحکم خرد شایسته پرستش نیست، زیرا از ما ناپدید گشت و انتظار
حاجتی از آن از خرد دور است، ولی ماه با عظمت و قدرتی که نورافشانی آن جهان را فرا گرفته و مردم را بستایش خود میخواند
تنها شایسته پرستش است و آئین ماه پرستان بخرد و انصاف نزدیکتر است. و پس از آنکه ابراهیم با سخنان شیوا و دلنواز خود با ماه
پرستان اظهار موافقت میکرد، هنگام سحر فرا رسید و ماه نیم رخ تیره خود را در پس افق پنهان کرد بار دیگر ابراهیم از فرصت
استفاده نمود و بغروب آن احتجاج کرد و بآئین ماه پرستان نیز نقص نمود و فریاد بر آورد که پس از آزمایش آشکار شد که
درخشندگی ماه نیز موقّت است و پس از اندك زمانی ناپدید گشت و از آن انتظار حاجت داشتن از بیخردي است، زیرا این نیز
مانند ، ص: 353
ستارگان طلوع و غروبی دارد و این رو شایسته ستایش نیست و خردمند هرگز فریفته آن نخواهد شد، زیرا پرستش شایسته
آفریدگاري است که جهان پهناور و ماه و ستارگان را آفریده و بوسیله بر آوردن خواستههاي مردم زندگی آنان را تدبیر نموده و
صفحه 169 از 188
نظام جهان را بپا داشته است.
بدین نظر ابراهیم علیه السّلام در طی احتجاج براي توحید افعالی فرموده گر چه پروردگار مرا هدایت فرموده و تخلف پذیر نیست،
ولی از نظر بشریّت این اقتضاء یعنی ملازمه میان شرط و جزاء همواره موجود است که اگر پروردگار در هر لحظه مرا رهبري
نفرماید از زمره گمراهان خواهم بود.
اینک میفرماید:
و چون ماه را دید که طلوع کرد و پرتو آن همه جا را گرفت و بسی قویتر از ستاره بود، ابراهیم علیه السّلام گفت: بگمان و زعم قوم
من این پروردگار من است و چون غروب کرد و مانند ستاره آن هم از نظر پنهان شد گفت نه اینهم معبود نشد، و معبود را افول
نیست. بخدا قسم اگر پروردگار من مرا رهنمائی و هدایت نکند، البته من هم در زمره مردمان گمراه خواهم بود، و این تعریفی بود
که حضرت ابراهیم بستارهپرستان و هیکلپرستان نمود، به این که آنها در گمراهی و ضلالتند.
(77)
، ص: 354
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 354
پس چو طالع گشت بر گردون قمر سجده بنمودند قومش سر بسر
گفت ابراهیم آیا این خداست ز اعتراض این گفت یعنی نارواست
پس نهاد آن نیز هم رو بر غروب گفت از تأیید علّام الغیوب
ره بمن ننماید ار پروردگار همچنین از گمرهانم در مدار
یعنی این هم در خور تغییر بود حادثان را در رسد تغییر زود
(77)
، ص: 355
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 355
قوله تعالی: فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً کلمه بازغ از ماده بزغ بر وزن نذر در اصل بمعنی شکافتن و جاري ساختن خون است و لذا به
جراحی کردن بیطار یعنی دامپزشک بزغ گفته میشود. اطلاق این کلمه بر طلوع آفتاب یا ماه در حقیقت آمیخته با یک نوع تشبیه
زیبا است، زیرا آفتاب و ماه به هنگام طلوع خود گویا: پرده تاریکی را میشکافند.
قاموس قرآن نوشته: بزوع بمعنی طلوع است، چنانکه گفته میشود:
بزغت الشمس: اي طلعت.
، ص: 356
[سوره الأنعام ( 6): آیه 78 ] .... ص : 356
صفحه 170 از 188
اشاره
( فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ( 78
ترجمه و شرح .... ص : 356
خداوند متعال در این آیه شریفه ادامه احتجاج حضرت ابراهیم علیه السّلام را توضیح داده و بیان میکند: حضرت ابراهیم تا آخر
شب با سخنان دلپذیر خود با ماه پرستان گفتگو و احتجاج میکرد و پس از غروب ماه نیز بآئین آنان نقص کرد تا هنگامی که سپیده
دمید و هوا روشن شد، ناگهان اشعه آفتاب بر فضاء پرتو افکنده صحنه جهان را روشن کرد، بآفتاب پرستان نیروي تازهاي دمید از
خواب بیدارشان نمود، آنان را بتقدیس و ستایش خود باز خواند این گروه نیز مانند اقوام دیگر با صمیمیت بسوي آفتاب رو نموده
به پرستش آن سرگرم شدند. سپس ابراهیم علیه السّلام بآنان متوجه گشته و براي جلب نظر در آغاز اظهار موافقت نموده که آفتاب
جهانتاب در اثر نور افشانی موجودات را نیرو میبخشد و صحنه جهان را از تیرگی و تاریکی میرهاند و بر شئامت سکوت و
خاموشی فایق میآید، این جرم آسمانی شایسته پرستش است، زیرا فروزانتر و نیرومندتر از ماه و ستاره است، از این نظر ستایش آن
شایستهتر و بخرد و انصاف نزدیکتر است.
ابراهیم علیه السّلام روز را باحتجاج با آفتابپرستان و گفتگوي با آنها بسر برد و بانتظار فرصت و نقض بآئین آنان دقیقهشماري
، میکرد تا آنکه نور افشانی و نیروبخشی خورشید نیز بپایان رسید و بطرف افق تمایل نموده از
ص: 357
دیده پنهان گشت و صحنه جهان بسرنوشت تیرگی محکوم شد.
ابراهیم علیه السّلام از این فرصت و تغییر اوضاع استفاده کرد بآفتاب پرستان رو نموده بآئین آنان نقص کرد و گفت خورشید فروزان
نیز مانند ماه و ستاره تغییر پذیرفت و محکوم بسرنوشت آن دو گشت و هرگز خردمندي بآن علاقه نخواهد بست و شایسته ستایش و
پرستش نخواهد بود و گفت با توجه بدلیل حسی هر خردمندي دعوي مرا خواهد پذیرفت، جز آنکه در مقام لجاج بر آید بدین
جهت حضرت ابراهیم علیه السّلام حیرت و سکوت آنان را درهم شکست و گفت آئین آفتاب پرستان نیز مانند ماه پرستان بر خلاف
خرد است و من از آن دو تبرّي میجویم. اینک میفرماید:
و چون خورشید را دید که طالع شد که آن بزرگترین ستارگانی است که در مرآي ماست و نفعش عمومیتر است گفت: بزعم قوم
من این باید پروردگار من باشد. این از حیث سود و نور و جرم بزرگتر از ماه و ستاره است، و چون غروب کرد و قرص خورشید در
حجاب شب فرو رفت، ابراهیم علیه السّلام گفت: اي قوم من این هم قابل پرستش نیست، من از آنچه در پرستش شریک خدا
میسازید بیزارم. این قوم حال خورشید و ماه و ستاره که در آنها نفع ظاهري مشهود است، این است آیا حال بتی که از چوب و
سنگ یا معدن و خوراکی ساخته شود چه خواهد بود و اي کفّار مکه شاید که شما هم از این قصّه پند گیرید.
(78)
، ص: 358
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 358
صفحه 171 از 188
چونکه شب بگذشت و زد خورشید سر دید او را روشن و تابندهتر
گفت این آیا خداوند من است در تجلّی اکبر است و ابین است
این بد استدلال یعنی اینکه او اکبر آمد باز خواهد شد فرو
چون بر او پیدا شد آثار زوال گفت: این هم یافت اي قوم انتقال
من برّیم ز آنچه انباز و شریک با خدا گیرید و آن خود نیست نیک
(78)
، ص: 359
[سوره الأنعام ( 6): آیه 79 ] .... ص : 359
اشاره
( إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ( 79
ترجمه و شرح .... ص : 359
خداوند متعال در این آیه کریمه تبرّي حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام را از ستارهپرستان بیان فرموده و توضیح میدهد:
پس از آنکه ابراهیم خلیل علیه السّلام با ستاره پرستان احتجاج نمود و با دلایل حسی آئین هر یک از آنها را باطل کرد و بصراحت
از مرام خرافی آنها تبرّي نمود، ولی دلهاي آن مردم بخداپرستی متمایل نشد و دعوت او را نپذیرفتند. لذا گفت: با خلوص قلب و
نیروي بدن به عبودیت آفریدگار قیام مینمایم و از غیر او تبرّي میجویم، یعنی با تمام نیرو به پرستش پروردگار جهان قیام میکنم
و از ستایش آفتاب و ماه و ستارگان که محکوم بتدبیر آفریدگارند تبرّي مینمایم و همواره فیض او مرا بسوي خود جلب مینماید.
و همواره از شرك تبرّي میجویم و لحظهاي در صف مشرکان در نیامده و بجز آفریدگار بموجودي توجه ننموده و حاجتی از غیر
او نمیخواهم. زیرا پروردگار مرا بر ملکوت اشیاء آگاه نموده و موجودي را بطور استقلال مؤثر نمیدانم، بلکه اجرام علوي و
آفریدهها را وسایل اجراي تدبیر پروردگار و ظهور اراده او میدانم. اینک میفرماید:
ابراهیم پس از این محّ اجه گفت: حقا که من روي خود را بجانب آن کسی متوجه میسازم و از روي اخلاص رو بسوي کریمی
میکنم که ، ص: 360
آسمانها و زمین را آفریده است. فاطر آسمان و زمین فالق اصباح و نور خالق شب و روز، و پروردگار خورشید و ماه است، و متمایل
بدین حق و یکتاپرستی هستم و من از زمره کسانی نیستم که در پرستش خداي واحد شریکی قرار دهم.
(79)
، ص: 361
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 361
صفحه 172 از 188
روي خود مطلق نمودم سوي او کافریده است این زمین و آسمان
از هر آن دین کاو بود در روزگار من نمودم دین توحید اختیار
هم نیم من از گروه مشرکین که جز او گیرند معبودي بدین
نزد آن کش باب دل مفتوح شد این سه رتبه نفس و قلب و روح شد
کشف اول بهر عارف در طریق کو بظلمات طبیعت بد غریق
انکشاف نفس بر نور و بهاست کو بشب چون نور زهره بر سماست
بر گمان افتند اعضاء و حواس کار نیست ما را پرورنده بیقیاس
چونکه نور قلب تابد از افق دزد شد معلوم کاین نبود قنق
بر مدارك پیش او ساجد شدند زان که اظهر ز او ندیدند از پسند
، ص: 362
در شب دیجور طبع تیرهگون اظهر از مه نیست چون آید برون
چو بتابد نور روح از شرق دل رفت ظلمت شد کواکب مضمحلّ
یافتند انوار قلبی احتجاب مه چه باشد چون در آمد آفتاب
این بود اکبر همانا در ظهور تا نگرویده پدید اللّه نور
زان سپس پیدا شود نور وجود غیب عارف جملگی گردد شهود
رو نماید از جهتها سوي او باقی از هر سو چو بیند روي او
این تجلّی ذاتی است ار واقفی هیچ بر توحید ذاتش عارفی
باز کردم سوي ابراهیم راد تا چه گفت اندر مقام انقیاد
چون به بردنش به نمرود عدو دید مردي بس کریه المنظر او
ماهرویان گرد او از مرد و زن پس تعجّب کرد و آمد در سخن
کاین خدا این دیگران را از چه حال کرده از خود خلق بهتر ور جمال
(79)
، ص: 363
[سوره الأنعام ( 6): آیه 80 ] .... ص : 363
اشاره
وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلا
( تَتَذَکَّرُونَ ( 80
ترجمه و شرح .... ص : 363
صفحه 173 از 188
خداوند متعال در این آیه شریفه نیز از مبارزات حضرت ابراهیم علیه السّلام با مشرکان را بیان فرموده و توضیح میدهد که حضرت
ابراهیم علیه السّلام همواره با دنیاي شرك مبارزه نموده و مردم آن سرزمین را بتوحید دعوت میکرد و با هر یک از اقوام بتپرست
احتجاج نموده و آئین آنها را بدلایل حسی باطل مینمود. امّا مردم آن سرزمین با دعوت ابراهیم مبارزه نموده و دعوت او را
نپذیرفتند.
بالاخره دنیاي شرك با تمام قوا و نیرو بمعارضه و جلوگیري از دعوت ابراهیم علیه السّلام بر آمد و مهربانترین افراد باو که آزر نام
داشت و نظر بادب و خویشاوندي باو عمو خطاب میکرد، او نیز سخت در مقام تهدید ابراهیم بر آمد و باو میگفت: اگر بخدایان
ما ایمان نیاوري و آنها را هتک نمائی و بدعوت خود ادامه دهی تو را سنگسار مینمائیم. ابراهیم خلیل در مقام دفاع از تهدید آنها
میگفت: پروردگار مرا با شهود قلبی رهبري فرموده به این که آفتاب و ماه و ستارگان بدلیل اینکه محکوم بطلوع و غروب هستند
شایسته پرستش نخواهند بود. و از تهدید شما بیمناك نیستم، زیرا این خدایان ، ص: 364
مخلوق پروردگار و محکوم تدبیر اویند و ضرر و سودي از آنها بر نمیآید و اگر خدا بخواهد که من از تهدید شما بیمناك شوم و
تزلزلی در قلب من پدید آید بطور حتم هراسان خواهم بود پس دعوت بخداپرستی و استقامت در این عقیده بتدبیر و کمک
پروردگار است و من در ایمان خود استقامت دارم و بدعوت خود با دنیاي شرك مبارزه مینمایم و از تهدید مردم، خائف نیستم و
در انجام هر عملی از پروردگار استمداد میجویم. اینک میفرماید:
قوم ابراهیم با دلایل ناروا و پست و شبهات هولآمیز در مقام محاجّه و مجادله او بر آمدند و گفتند: ما این خدایان را میپرستیم که
ما را بخدا نزدیک کنند و نزد او شفاعت ما را نمایند و پدران ما هم، چنین بودند و ما در پی آثار آنها میرویم و بآنها اقتداء
میکنیم تو هم اي ابراهیم از خدایان ما بر حذر باش ما از آنها بر تو ترسانیم که آسیبی بتو برسانند.
ابراهیم گفت: آیا در باره خداي واحد با من محاجّه میکنند و حال آنکه او مرا براه راست رهنمائی فرموده و بمعرفت خود موفّقم
ساخته است و من از این بتهائی که شما در پرستش شریک خدا قرار دادهاید، ابدا ترسان نیستم، زیرا آنها نه براي خود سودمند
هستند، نه براي غیر خود. و نه بخود زیانی میرسانند و نه بغیر خود، و من در هیچ آنی از آنات از آنها بیمی ندارم، مگر وقتی که
خدا، یعنی پروردگار من بخواهد و مشیتش تعلق بگیرد که آسیبی بمن برسد، یا زیانی بمن وارد شود و از خدایان شما ابدا بیمی
نیست و نفع و ضرري از آنها متصور نیست، چه آنها یا صنمی است که اگر بشکنند دفاعی از خود نمیتواند کرد یا ستارهاي است
که افولش دلیل بر حدوث آن است پس چه محاجّهاي با من دارید و مرا به پرستش چیزي میخوانید که نه از زیانش بیمی است و
نه بسودش امیدي. پروردگار من ، ص: 365
علمش بهر چیزي احاطه دارد و چیزي از علم او بیرون نیست. آیا دیده بصیرت شما کور است؟ چرا متذکر نمیشوید، تا اینکه بین
خالق و مخلوق تساوي قائل نشوید و بین معبود واجب الوجود با سنگ و چوب و ستاره و غیرهم برابري قرار ندهید و جماداتی
ناتوان را مؤثر در زندگانی خود نشمارید.
(80)
، ص: 366
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 366
پس باو جستند صحبت قوم او کز تو باشند ناپسند این گفتگو
گفت با من هیچ آیا احتجاج میکنید اندر خدا از اعوجاج؟
صفحه 174 از 188
وانگهی بنموده با من راه راست حق بتوحیدش که او معبود ماست
من نترسم ز آنچه بگرفتند آن با خدا انباز بر ظنّ و گمان
زان که نبودند از جمادي بیشتر احتمالی نیست ز ایشان بر ضرر
جز که خواهد از مکاره بهر من چیزي آن پروردگار ذو المنن
یعنی ار خواهد ضرر او در سبب بر کسی چون تیرگی کآید بشب
یا که دریا را کند اسباب غرق یا که آتش را سبب سازد بحرق
این عجب نبود که اشیاء سر بسر از خدا دارند در خلقت اثر
، ص: 367
باشد این پروردگار من محیط بر هر آنچیزي هم از علم و بسیط
چون رسیده علم او یعنی تمام بر هر آن چیزي که او را هست تمام
دور نبود پس اگر در علم او باشد این کآید بمن کره از عدو
یاد نارید ایچ آیا بهر پند فرق تا بدهید بین زهر و قند
در میان عاجز و قادر تمیز ندهد آن کس نیست عقل و علم نیز
(80)
، ص: 368
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 368
قوله تعالی: وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ و حاجّه- المحاجۀ مجادله و مغالبۀ است اي خاصموه و جادلوه یعنی با او مخاصمه و مجادله کردند و
محاجّ ۀ و مجادله دلائلی است که خصم بر اثبات دعوي خود میآورد و طرف براي ردّ خصم اظهار میدارد و آن یا دلیل دندان
شکنی است که دشمن مغلوب میشود و تمکین مینماید یا دلیل واهی است که موجب اقناع طرف نیست.
در آیاتی نظیر آیه 255 سوره بقره و 61 آل عمران که میفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِي حَ اجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ- فَمَنْ حَ اجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ، ظاهرا مراد مطلق محاجّه و مخاصمه و جدل
است، زیرا باطل و کافر دلیلی روشن ندارد تا حجّت بمعناي واقعی باشد و این معنی در آیاتی مانند آیه 139 بقره که میفرماید: قُلْ أَ
تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ حتمی است.
و حجّت بمعناي اصلی آن همان برهان است.
، ص: 369
[سوره الأنعام ( 6): آیه 81 ] .... ص : 369
اشاره
( وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 81
صفحه 175 از 188
ترجمه و شرح .... ص : 369
خداوند متعال در این آیه نیز احتجاج حضرت ابراهیم علیه السّلام را با بت پرستان که او را تهدید میکردند بیان فرموده و توضیح
میدهد.
بتپرستان در برابر دلایل حضرت ابراهیم علیه السّلام او را تهدید مینمودند و از خشم و غضب خدایان خود او را میترسانیدند،
حضرت ابراهیم باز از این فرصت استفاده مینمود و با آنان احتجاج میکرد به این که تصدیق دارید که خدایان شما مانند ماه و
خورشید و ستارگان مخلوق آفریدگار جهانند فقط دعوي شما آن است که آفریدگار تدبیر زندگی بشر و یا بعضی از مخلوقات را
بعهده این خدایان نهاده است، بدین جهت مرا از تکذیب آنها تهدید میکنید.
من از خطر و ضرر خدایان ساختگی شما بیمناك نیستم و اگر بترسم خلاف عقل و خرد است و شما که تصدیق دارید آفریدگار
خالق جهان است و بطور نامحدود و بر موجودات و آفریدهها علم و احاطه دارد چگونه از انکار این نعمت و ناسپاسی از او خایف
نیستند؟ و با اینکه تصدیق میکنید که آفریدگار قادر و بهمه موجودات احاطه دارد باز نعمت آفرینش و تدبیر أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 12 ، ص: 370
او را انکار مینمائید و گمان میکنید که خدایان ساختگی و ماه و آفتاب با صفت ربوبیّت و تدبیر آفریدگار معارضه مینمایند آیا
کدام یک از این دو مرام صحیح است که خردمند بر آن اعتماد کند.
بدیهی است بشر بحکم خرد از انکار و عناد با پروردگار قادر باید بپرهیزد و از کفران و ناسپاسی نعمتهاي او خائف و ترسان باشد،
اینک میفرماید:
از شما بس عجب دارم که چگونه من از خدایان شما که شریک خداي واحد قرار دادهاید و از آنها عقل آزاد ابدا ترسی ندارد و
وجود آنها ابدا سود و زیانی نمیرساند، بترسم و شما از شریک آوردن براي خدا واحدي که حجج عقلیه و نقلیه بر وحدانیت و
فردانیّت و صمدانیّت او اقامه شده است نمیترسید و جرأت میکنید که دیگري را در عبادت شریک او قرار دهید پس چون واقع
این است آیا کدامیک از من و شما راهش مستقیمتر و رأیش نیکوتر و گفتارش محکمتر و سزاوارتر با منیّت و نترسیدن است؟ اگر
شما اهل علم و عقل و فکر آزاد هستید؟ بدیهی است کسانیکه ایمان بخدا و پیغمبران او آورده و طرق عقل و حکمت را سالکند و
ایمان خود را مخلوط بظلمی مانند شرك نساختهاند بأمن و طمانینه سزاوارترند و آنهایند که در دنیا و آخرت فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا
هُمْ یَحْزَنُونَ سپس میفرماید:
اگر بدانید و عقول خود را بکار اندازید و علوم خود را بعمل آورید و تعصّب و حمیّت جاهلانه را بکنار گذارید در این احتجاج
فراري نخواهید داشت و حق را از باطل و دلیل را از شبهه تمیز و تشخیص خواهید داد که آیا ما یکتاپرستان که با دلایل خدا را
شناختهایم و روي نیاز بسوي او آوردهایم بیشتر در مهد امام و خاطر جمع و اطمینان هستیم با شما که بدون أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 12 ، ص: 371
دلیل قاطع و مقنع براي پرستش خداوند شریک قائل شدهاید و از موجوداتی که سود و زیانی بر آنها مترتب نیست، ترسانید.
(81)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 371
من چگونه ترسم از چیزي فقط که بحق انباز گروید از غلط
صفحه 176 از 188
می نترسید آنکه شرك آوردهاید بر خدا و انباز چیزي کردهاید
آنچه نفرستاده است او بر شما تا بآن آرید شرك اندر خدا
بر شما باشد کتاب و حجّتی تا دلیل آرید زان بر رخصتی
محض تقدیر است یعنی این عمل نز دلیل و حجتی اندر محل
پس کدام از این دو فرقه در بسیج در خور آنند اگر دانید هیچ
مشرکند و هم موحّد در فرق کیست تا بر ایمنی زین دو احق
(81)
، ص: 372
[سوره الأنعام ( 6): آیه 82 ] .... ص : 372
اشاره
( الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ( 82
ترجمه و شرح .... ص : 372
خداوند متعال در این آیه شریفه پاسخ سؤالی را که در آیه پیش مطرح شد که آیا یکتاپرستان از عذاب خدا ایمن هستند یا مشرکین
بیان فرموده و توضیح میدهد: فرقهاي ایمن خواهند بود که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم مخلوط نکردند، زیرا ایمان و اعتقاد
بیگانگی پروردگار بهترین صفت روانی و کمال انسانی است و عبادت از ارتباط قلبی بآفریدگار و سپاس از نعمت آفرینش است که
سبب نورانیت و صفائی نیرومندتر و درخشندهتر از وابستگی قلبی بآفریدگار خواهد بود و از طرفی مخالفت و ناسپاسی از نعمت
پروردگار سبب تزلزل نیروي ایمان شده و صفاي قلب را تیره و رابطه و وابستگی آن را با آفریدگار متزلزل مینماید. اینک
میفرماید:
آنانکه ایمان بخدا و رسول و آنچه بر او نازل گشته است آورده و حقیقت را باور کردهاند و ایمان آنها مخلوط بظلم نشده است،
چنین مردمی در امن و امانند و از عذاب آماده براي مشرکین معافند و آنها هستند که براه حق و دین حق و بسوي بهشت سعادت
رهنمائی و هدایت شدهاند و غیر آنها در گمراهی و ضلالتند.
(82)
، ص: 373
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 373
آنکسان کایمان بحق آوردهاند ره بوحدانیش به سپردهاند
هم بظلم ایمان خود نامیختند بیستم بر حبل عدل آویختند
صفحه 177 از 188
هست ایشان را ز دوزخ ایمنی ره بحق بردند و رستند از منی
(82)
شأن نزول .... ص : 373
عبید اللّه بن زحر از بکر بن سواده روایت کرده که مردي از دشمنان اسلام بر مسلمین حمله برد و مرد مسلمانی را کشت، سپس باز
حمله کرد و مرد مسلمان دیگري را کشت، سپس سومی را هم کشت و بعد فریاد بر آورد و گفت آیا این قتلهائی که کردهام باز هم
اسلام از براي من بهره و منفعتی خواهد داشت؟
رسول خدا فرمود: بلی بعد از گفتار پیغمبر بر اسب خویش نهیبی زد و در میان یاران خویش رفت و بر آنان که از کفار بودند حمله
برد و یک نفر را در آن میان کشت سپس فردي دیگري را هم کشت و نیز نفر سوم از آنها را هم بقتل رسانید، سپس خود بدست
آنها کشته شد، پندارند که این آیه در باره آن واقعه نازل گردیده است.
، ص: 374
[سوره الأنعام ( 6): آیه 83 ] .... ص : 374
اشاره
( وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ( 83
ترجمه و شرح .... ص : 374
خداوند متعال در این آیه کریمه بابراهیم خلیل علیه السّلام منّت نهاده که در اثر آگاهی وي بملکوت اشیاء و معرفت بحقایق امور
در مقام دعوت هموطنان بتپرست بر آمده و پارهاي از حقایق را بآنان میگفت و در اثر سخنان وي که از نیروي شهود سر چشمه
میگرفت در احتجاج با بتپرستان ظفر مییافت و اساس شرك را در جهان متزلزل ساخت، بدین منوال ابراهیم سالها مردم را بخدا
پرستی دعوت میکرد، اینک میفرماید:
و این است أدلّه و حجّتهاي ما که بابراهیم عطا کردیم و بقلب او الهام نمودیم تا آنها را بر قوم خویش یعنی کافران اقامه نماید و ما
درجات هر کس را از مؤمنان که تصدیق بخدا و رسول کنند و اطاعت اوامر آنها را نمایند بخواهیم بالا میبریم و بر حسب
احوالشان در ایمان و یقین و ایجاب حکمت و اقتضاء عملشان بر یکدیگر برتري میدهیم یا هر کسی را بخواهیم از بین خلایق براي
رسالت و پیامبري بر میگزینیم، زیرا پروردگار تو اعمالش بمقتضاي مصلحت و حکمت است و داناي بحال و باطن بندگان خود
میباشد.
(83)
، ص: 375
صفحه 178 از 188
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 375
وان همه برهان ما بود و دلیل که عطا کردیم و القا بر خلیل
تا بآن حجت کند بر قوم خود در مقام نفی شرك اندر رشد
هر که را خواهیم برداریم ما پایهها در ارتفاع و اعتلا
هست پس پروردگارت راستکار هم بخفض و رفع دانا در مدار
(83)
، ص: 376
توضیحات .... ص : 376
1) قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ عرب خود را متدیّن بدین ابراهیم خلیل میدانستند و باو معترف بودند و دعوي داشتند که )
بر ملت اویند و ابراهیم علیه السّلام با قوم خود همواره در مجادله بود و بمرّات با آنها در باره پرستش اوثان محاجّه میفرمود و
پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور شد که زمان او را بیاد قوم عرب آورد، شاید آنان از ضلالت خود دست بردارند و خطاي
خود را در عبادت بتان ادراك کنند.
علماء حدیث و انساب اتفاق دارند به این که مادر ابراهیم خلیل نوزاد خود را براي اینکه نمرودیان از ولادت او آگاه شوند و او را
بقتل نرسانند در غاري او را پنهان کرد و پس از آنکه ابراهیم بحدّ رشد رسید و توانست از آن غار خارج شود، بشهر بابل زادگاه
خود آمده نخستین بار که قیام بدعوت بخداپرستی نمود با آزر عموي خود تماس گرفت و با او احتجاج میکرد و او را از بتپرستی
منع مینمود و سپس با بتپرستان و آفتاب پرستان هر یک پس از دیگري احتجاج میکرد و آنان بتوحید و خداپرستی دعوت
مینمود.
مجمع البیان نوشته اختلافی میان دانشمندان علم انساب نیست که نام پدر صلبی حضرت ابراهیم خلیل تارخ بوده ولی آزر جدّ
مادري ابراهیم و یا عموي او بوده است. زیرا بر حسب روایات معتبر پدران و اجداد پیامبر اسلام تا آدم ابو البشر همه آنها موحّد و
خداپرست بودهاند.
2) قوله تعالی: وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ، ص: 377 )
کلمه ملکوت از ملک گرفته شده و مبالغه در احاطه که بطور شهود و از غیر طریق عادي است، یعنی ارائه ملکوت فقط بطور افاضه
است که حکمت و حقایق اشیاء بفردي تعلیم و القاء شود و ملکوت اشیاء عبارت از رابطه هر یک از موجودات است از نظر آفرینش
و قیام آنها بآفریدگار و این جاذبه خلقت ظهور و صفت ربوبیّت پروردگار است که قابل شرکت با موجود دیگري نیست، زیرا همه
آفریدهها نسبت بیکدیگر یکسانند و رابطه آنها بآفریدگار است. پس صفت ربوبیت و تدبیر اختصاص به پروردگار دارد و هرگز
آفریدهاي که خود محکوم تدبیر است صلاحیت آن را ندارد که در باره موجودي مانند خود تدبیر نماید و با آفریدگار جهان مبارزه
کند.
بدین نظر است که فکر و اندیشه در باره چگونگی خلقت و ارتباط پدیدهها بیکدیگر و بالاخره پیوستگی سر تا سر موجودات بهم
بطور حتم خردمند را بطور بداهت بوحدانیت و بیهمتائی آفریدگار رهبري مینماید.
این از نظر توجه و اندیشه انسان بسطح افق پدیدهها است که همه نسبت بجاذبه تدبیر پروردگار یکسان و در یک افق قرار گرفتهاند
و با یک نیروي جاذبه سر تا سر جهان را تا ابد تدبیر مینماید.
صفحه 179 از 188
3) قوله تعالی: قالَ هذا رَبِّی اگر بپرسند که ابراهیم علیه السّلام چگونه بگفتن هذا رَبِّی از چیزي خبر داد که عالم بآن نبوده و حال )
آنکه خبر دادن مخبر از خبري که مطمئن بصدق بودن آن نیست قبیح است؟
جواب آن از دو راه است: یکی آنکه این گفتار بر سبیل خبر نبوده بلکه بر سبیل فرض و تقدیر بوده است، یعنی چنین میگیریم که
این پروردگار من باشد چنانکه خود ما موقعی که در حدوث اجسام نظر میکنیم ، ص: 378
فرض کنیم قدیم باشد تا فساد فرض ما روشن شود و در این حال فی الحقیقۀ از قدمت او خبر ندادهایم.
دیگر آنکه او از گمان و ظنّ خود خبر داده است و براي شخص متفکّر در حال فکر و نظرش در آنچه اصلی براي آن نیست مانعی
نیست و پس از آنکه بادّله و براهین برخورد نمود از ظنّ خود برگشت میکند.
اگر سؤال شود ابراهیم علیه السّلام چگونه از دیدن این اشیاء تعجّب کرد، مثل اینکه آنها را ندیده است و با کمال عقلش چگونه
ممکن است آسمان و کواکب را ندیده باشد، جواب گفته میشود: از طرفی امتناعی نیست از اینکه تا آن وقت آسمان را ندیده
بوده است، زیرا بطوري که نقل شده مادرش او را از ترس نمرود بمغازهاي برد پس از بلوغ که از آنجا بدر آورد و آسمان را دید
چنین گفت و از طرف دیگر آنکه اگر قبلا هم آسمان را دیده بود در علاماتش تفکري نکرده بود و چون بکمال عقل رسیده است
بمقام تفکر بر آمده است.
دیگر آنکه ابراهیم علیه السّلام این را بر طریق شک نگفته است بلکه عالم و موقن بوده است به این که پروردگار او را نمیسزد که
بصفت ستارگان باشد، بلکه آن بر سبیل انکار در برابر قوم ستارهپرست و تنبیه آنها گفته است که بدانند اله معبود نباید متصف
بصفت حدوث باشد و گفتن هذا ربی بدو وجه حمل میشود: یکی آنکه در نزد شما و مذهب شما اینها پروردگار مناند و یا آنکه
این عبارت از روي استفهام گفته شده باشد و حرف استفهام چون حاجتی بآن نبوده حذف شده است، یعنی اهذا ربّی.
و یا در این آیات دلالتی بر حدوث اجسام و اثبات صانع است و ابراهیم علیه السّلام بوسیله افول استدلال بر حدوث آن نموده، زیرا
افول دلیل بر ، ص: 379
حرکت است و از حرکت و سکون بناچار باید مخلوق و حادث باشد و چون حادث باشد محدث میخواهد و محدث بناچار باید
توانا باشد و چون توانا باشد از آنجا که حدوث بر غایت انتظام و احکام است، در اینصورت محدث باید دانا باشد و چون دانا و
توانا یعنی قادر و عالم بود واجب است که حیّ موجود باشد، یعنی عبد همیشه دسترس باستدعا و استرحام از ربّ خود داشته باشد و
ربّی که گاهی است و گاهی نیست و همیشه او را نمیتوان بیک حال یافت پرستش او کار بیهوده و لغوي خواهد بود.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُ ذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ ضمنا از جمله انّی بري مما تشرکون استفاده میشود: حضرت ابراهیم قائل به
ربوبیّت ستاره و ماه و خورشید نبوده است، بلکه آن حضرت بزبان قوم خود که معتقد به ربوبیّت آنها بودند کلمه ربّ را بآنها اطلاق
مینموده تا هنگامی که آنها طعمه افول و غروب شوند خالق نبودن آنها را براي آن قوم به ثبوت برساند، زیرا اگر نه چنین بود در
پایان آیه نمیفرمود: من از این شریکهائی که شما براي خداي بیشریک قائل هستید بیزارم.
4) قوله تعالی: لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ابراهیم ستاره مورد تقدیس و پرستش آن مردم را بهیئت جمع و صاحب ادراك و شعور تعبیر نموده )
و آفلین گفته بمنظور موافقت و جلب نظر ستارهپرستان بوده که آن را صاحب ادراك میپنداشتند و باستناد اینکه ستارهاي که
غروب میکند نشانه فنا و نابودي آن است که ناپدید گشته و باین دلیل ببطلان آئین آنان احتجاج میکرد.
لکن بر حسب نقل جامعهشناسان، اساس معتقدات ستارهپرستان آن است که اجراي علوي و کرات آسمان مخلوق جهان آفرین و
قدیم و ، ص: 380
همواره در حرکتند و بر حسب خلقت در آنها نیروي تدبیري نهاده شده که در باره جهان بطور خلل ناپذیري همواره تدبیر مینمایند
و هرگز فساد پذیر نیستند.
صفحه 180 از 188
لکن نتیجه احتجاج حضرت ابراهیم علیه السّلام آن است که زوال و تغییر حال هر موجودي بطور محسوس دلیل قطعی است که آن
موجود متحرك تحت تدبیر جهان آفرین بوده و در حرکت و سیر خود وابسته بوجود لا یزال است، زیرا حرکت عبارت از سیر
وجودي و لازم خلقت موجود متحرك است، یعنی از شئون تدبیر و چگونگی آفرینش و حدّ وجود است، پس حرکت و تغییر حال
دلیل گویائی است که در حیطه تدبیر پروردگار است که آن پدید آورده و سپس آن را زایل و نابود خواهد نمود، زیرا هرگز
موجودي خود را نابود نخواهد کرد موجودي که محکوم تدبیر است، هرگز نمیتواند در موجودي مانند خود تدبیر نماید و با
آفریدگار مبارزه کند. و به کلمه آفلین تعبیر نموده از نظر اینکه سیر و حرکت آفتاب و ماه و ستارگان نه تنها حرکت عرضی و
انتقال و گردش در مدار است که از دیده ناپدید میشوند بلکه حقیقت این حرکت پیمودن منزلی از منازل وجود آن متحرك است
که پرتگاه نیستی و فناء میپیماید و بآن نزدیک میشود.
و مفاد عقد سلبی لا احبّ الافلین آن است که علاقه قلبی بشر بشیء باطل و زائل بر خلاف خرد است و عقد ایجابی آن آنستکه
علاقه قلبی و پرستش و انقیاد فقط شایسته ساحت پروردگار باقی و ازلی است و از این جمله کوتاه اسراري از معارف استفاده
میشود.
5) قوله تعالی: لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی ابراهیم علیه السّلام با این جمله در مقام امتنان از نعمت پروردگار بر آمده که أنوار العرفان فی )
تفسیر القرآن، ج 12 ، ص: 381
مرا رهبري فرموده و بپارهاي از اسرار آفرینش مرا آگاه فرموده است، ولی شما مردم در اثر عناد نور فطرت را در خود خاموش
نمودهاید بدین جهت در دو قطب مخالف قرار گرفتهایم، من با دلائل حسّی شما را بخداشناسی دعوت مینمایم، ولی شما در اثر
لجاج نمیپذیرید و موهبت نعمت پروردگار بر همه یکسان است و اختلاف در ظرفیت و عدم قابلیت مورد است.
6) قوله تعالی: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیا میتوان گفت: این جهان هستی که سرتاسر اجزاء آن با )
استحکام حیرت انگیز خود از یک علم و قدرت نامتناهی حکایت میکند آفریدگاري نداشته و بطور تصادف پدید آمده و یا
بقدرت و تدبیر مخلوقی مانند آفتاب و ستارهاي که محکوم به سرنوشت خود هستند نظام جهان گردش میکنند؟
بلکه بحکم خرد و بداهت این جهان با وحدت و ارتباط کاملی که در همه اجزاء آن فرمانروا است و در تحت نظام واحد و متقن در
حرکت و بسوي هدفی رهسپارند، هرگز خردمندي حاضر نخواهد شد که جهان را بیسبب و بطور تصادف و یا در اثر طلوع و
غروب ماه و آفتاب و ستاره فرض کند. لذا بدلایل حسی جهان با نظامی که در سر تا سر آن فرمانروا است پدید آورده آفریدگاري
است که با علم و قدرت بیحدّ خود آن را بوجود آورده و بسوي هدفی مشخص سوق میدهد، پس چگونه خردمندي فقط آفتاب و
ماه را مدبّر جهان و یا زمامدار نظم زندگی بشر میپندارد و یا بقدرت آنها اعتماد میکند و بآنها پناه میبرد لذا همواره از شرك
تبرّي میجویم و لحظهاي در صف مشرکان در نیامده و بجز آفریدگار بموجودي توجه نکرده و حاجتی از غیر او نمیخواهم. أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 12 ، ص: 382
7) قوله تعالی: وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ؟ پس از آنکه ابراهیم علیه السّلام صفحه هستی را جستجو کرد و )
یقینی از ضمیر او برخاست و بآن آرام گرفت کسان و خویشان او در باره این یقین بمجادله با او برخاستند تا وي را از خدایانی که
شب و روز پرستش آنها میکنند و ابراهیم منکر آنهاست بترسانند.
در آن هنگام که فطرت منحرف و گمراه میشود باندازهیی در گمراهی پیش میرود که دیگر بازگشتن براه راست بر او دشوار
میشود. قوم ابراهیم بتانی را بعنوان خدایان خود میپرستیدند و هرگز در اندیشه آن نبودند که بر جان و فطرت ابراهیم چه گذشته
است در آن هنگام که فطرت ابراهیم او را باوّل راه باز گردانید و بینائی و نظر وي در صفحه هستی او را بحقیقت بزرگ هستی
رهبري کرد، این کار نتوانست راهنماي آنان شود و فطرت منحرف شده ایشان را آگاه کند، بلکه با این گمراهی آشکار بر آن
صفحه 181 از 188
شدند که با ابراهیم مجادله و محاجّه کنند، ولی ابراهیم مؤمنی که خدا را یافته و باو آرام گرفته و نیرومند شده است. گفت:
میخواهید در باره خدائی که بمن راه نموده با من بمجادله و محاجّه برخیزید. خدا دست مرا گرفت و رهبریم کرد. و من از
شرکائی که شما براي خدا پنداشتهاید، هیچ باك ندارم.
چگونه ممکن است کسیکه بخدا آرام گرفته از دیگري بترسد؟ ولی ابراهیم در ژرفناي ایمان و تسلیم وجدان خویش نمیخواهد که
در باره چیزي بصورت قطعی سخن گوید: مگر اینکه آن را بخواست خدا تکیه دهد، لذا پس از آنکه گفت از شریکان خداي شما
باك ندارم، این را افزود مگر اینکه در مشیّت خدا چیزي مقدر شده باشد که من آن را نمیشناسم و اندازه آن نمیدانم و این
نهایت ادب در حق خدا و تسلیم بمشیّت اوست. ، ص: 383
سپس میفرماید: آنان که ایمان خالص دارند و آن را با شرك نیامیختهاند، امنیت و آسایش دارند و اینان راه پروردگار خویش را
یافتهاند و در جوار او آرامش و امن پیدا میکنند.
پس از گفتگوي ابراهیم علیه السّلام با قومش پی نوشت قرآنی چنین میآید:
این حجّت و برهان را مقرر میدارد و بیان میکند که خدا آن را بابراهیم الهام کرد و از آن چنین نتیجه میگیرد که خدا پایگاه هر
کس را بخواهد بالا میبرد و چنین بود که ابراهیم را با رهانیدن از راه قومش و رسانیدن بهدایت الهی و الهام کردن حجّت و دلیل
قطعی و پیروز گردانیدن در جدال بر آورد و درجاتی باو بخشید. خداوند حکیم است و کارها را در جاي خود قرار میدهد و
بحقایق امور آگاه است و پی نوشت با بحث از حقایق حکمتی و علمی که در این داستان بود کمال هماهنگی را دارد.
، ص: 384
روایات .... ص : 384
1) مأمون الرشید از حضرت امام رضا علیه السّلام جویا شد و گفت: یابن رسول اللّه آیا نه چنین است که تو میگوئی پیامبران )
معصوم میباشند؟
فرمود: چرا! گفت: مرا از معناي جمله فلمّا جن علیه اللیل رأي کوکبا قال هذا ربّی آگاه کن. امام علیه السّلام فرمود: حضرت ابراهیم
( در مقابل سه صنف از مشرکین قرار گرفته بود. ( 1) صنف ستاره پرستان که ستاره زهره را میپرستیدند. ( 2) صنف ماه پرستان. ( 3
صنف آفتاب پرستان این جریان در آن هنگامی بود که ابراهیم از مغازه مخفیگاه خود خارج شده بود. هنگامی که شب آن حضرت
را فرا گرفت و ستاره زهره را دید، فرمود: این ستاره پروردگار من است؟ ولی این سخن را از باب انکار و کسب اطلاع گفت. لذا
هنگامی که آن ستاره دستخوش افول گردید فرمود: من چیزي را که افول کند دوست ندارم و قبولش نمیکنم. سپس وقتی ماه را
دید که طلوع نموده است نیز بمنظور انکار و کسب خبر فرمود: این پروردگار من میباشد؟ امّا هنگامی که ماه دچار افول شد،
فرمود: اگر پروردگار من مرا هدایت نکند از گمراهان خواهم بود. موقعی که صبح شد و آن بزرگوار آفتاب را در حال
درخشندگی دید نیز از باب انکار و کسب اطلاع فرمود: این خورشید که از آنها بزرگتر میباشد. پروردگار من است؟ ولی هنگامی
که خورشید هم غروب کرد آن بزرگوار به اصناف ستاره و ماه و خورشید پرستان فرمود: اي قوم من از این شریکهایی که شما براي
خداي یکتا قرار میدهید بیزارم و ...
این استدلالهائی که حضرت ابراهیم کرد از طرف خدا بآن بزرگوار الهام ، ص: 385
شده بود. چنانکه خداوند متعال فرمودند: این حجّت ما میباشد که به ابراهیم تعلیم دادیم تا بر قوم خود فائق آید و ...
2) حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی که حضرت ابراهیم علیه السّلام ملکوت آسمانها و زمین را دید متوجه مردي شد )
که مشغول زنا کردن بود، ابراهیم او را نفرین کرد، تا او مرد. بعدا شخص دیگري را در حال گناه دید در حق وي هم نفرین کرد تا
صفحه 182 از 188
مرد. سه نفر دیگر را مشاهده نمود که معصیت میکردند در حق آنان نیز نفرین نمود تا مردند. خداوند مهربان بآن حضرت وحی
کرد: یا ابراهیم دعاي تو مستجاب میشود، ولی بر بندگان من نفرین منماي، زیرا من اگر میخواستم آنان را خلق نکنم نمیکردم
من مخلوقین خود را سه صنف آفریدهام یک صنف از ایشان که مرا میپرستند و شریک برایم قرار نمیدهند، ثواب میدهم، صنف
دوم افرادي هستند که غیر از مرا عبادت میکنند و آنان از دست قدرت من نمیتوانند فرار کنند صنف سوم گروهی هستند که غیر
از من میپرستند و من آنان را بدین لحاظ مهلت میدهم تا افرادي را از سلب ایشان بیافرینم که مرا عبادت کنند.
3) شیخ مفید در کتاب اختصاص از جابر بن یزید جعفی روایت کرده گفت: از امام محمد باقر علیه السّلام معنی آیه کَذلِکَ نُرِي )
إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ را سؤال نمودم. سر مبارك را بلند کرد، سپس فرمود سرت را بلند کن همینکه سر خود را بلند
نمودم دیدم سقف خانه شکافته شد و نوري مشاهده کردم، بمن فرمود: ملکوت آسمان و زمین را حضرت ابراهیم اینطور مشاهده
نمود، بعد فرمود: سر خود را پائین بیاور چون سر خود را پائین بیاور چون سر خود را پائین آوردم، دیدم سقف منزل بحالت عادي
خود در آمده است، آنگاه دست مرا گرفت و از آن خانه بخانه دیگر ، ص: 386
برد و لباسهاي خود را عوض نمود و لباس دیگري پوشیدند و بمن فرمود:
چشمایت را بهم گذار. چشمم را بستم و پس از مدتی بمن فرمود: میدانی در کجا هستی؟ گفتم خیر. فرمود: اینجا ظلمات است که
ذو القرنین بآن جا رسید.
حضورش عرض کردم: اجازه میفرمائید چشمم را باز کنم، فرمود: باز کن باز نمودم، دیدم چنان در تاریکی میباشم که زیر پاي
خود را نمیبینم قدري که رفتیم توقف فرمود، و گفت: این چشمه زندگانی است که خضر از آن آشامید. قدري دیگر راه رفتیم
بعالم دیگري رسیدیم. مشاهده نمودم که آن عالم هم در سکونت و بنا مانند عالم خودمان میباشد و از آنجا بعالم سومی رفتیم
آنجا هم مانند عالم اول و دوم بود، تا پنج عالم را سیر نمودم.
پس از آن حضرت فرمود: اینها ملکوت زمین بود و ابراهیم آنها را ندید و ملکوت آسمانها را مشاهده کرد که دوازده عالم است و
هر عالمی مانند عالمی است که تو دیدي هر یک از ما ائمه که از دنیا برویم در یکی از این عالمها ساکن میشویم، تا آخرین ما
قائم آل محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در این عالم که اکنون ما در آن هستیم خواهد بود.
آنگاه فرمود چشم خود را بهم بگذار. اطاعت نموده بهم گذاشتم.
دست مرا گرفت و طولی نکشید که خود را در آن خانه دیدم که حضرت در آن تغییر لباس دادند. عرض کردم فدایت شوم چند
ساعت است که ما در سیر و گردش افلاك بودیم؟ فرمود: سه ساعت و این حدیث را در بصائر الدرجات نیز روایت کرده.
4) ابن فارس بسند خود از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده فرمود: آزر پدر تربیتی حضرت ابراهیم بود، نه ولادتی ابراهیم )
هنوز در شکم مادر بود که پدرش فوت کرد و نام او تارخ بود. ، ص: 387
قاموس نوشته تارخ بر وزن آدم نام پدر ابراهیم خلیل است و بعضی هم از امامیه روایت کردند که آزر جد مادري حضرت ابراهیم
بود و اطلاق پدر بر پدر غیر ولادتی در چند موضع از قرآن میباشد. چنانکه در حکایت یعقوب و فرزندان او میفرماید:
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَ َ ض رَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ
إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.
در این آیه اطلاق پدر شده و حال آنکه اسماعیل عموي یعقوب بوده و پدرش اسحاق است که برادر اسماعیل میباشد. پس اطلاق
کلمه پدر نموده بر عمو.
5) در کافی ذیل آیه الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: )
مراد از ظلم در اینجا شک است، بعد از ایمان بخدا. و در روایت دیگر فرموده: مراد آن است که ایمان بیاورد بآنچه محمد صلّی اللّه
صفحه 183 از 188
علیه و آله و سلّم از جانب خدا آورده در ولایت امیر المؤمنین و ولایت خاندان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
و با دوستی کسانی که ایمان خود را بظلم و ستم آلوده ساختهاند مخلوط نگرداند و هر کس مخلوط گرداند ایمان خود را با دوستی
اولی و دومی و سومی او همان شخص باشد که پوشانیده ایمان را بظلم و ستم.
6) عیاشی از محمد بن مسلم، روایت کرده گفت: بحضور امام صادق علیه السّلام عرض کردم: شیطان در این حالت پیري مرا )
وسوسه میکند و مأیوس میگرداند. حضرت فرمود در آن حال بگو: دروغ میگوئی اي کافر ملعون. من به پروردگار ایمان دارم و
نماز و روزه بجا میآوردم و بخدا ، ص: 388
ستایش میکنم و ایمان خود را به ستم نمیپوشم.
7) عیاشی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که آنحضرت در حال سفر از دور سیاهی را مشاهده فرمود و )
باصحاب فرمودند: این سیاهی سابقه ندارد در این مکان. وقتی نزدیک شد، مردي بود، سلام کرد و گفت:
میخواهم به یثرب بروم و بحضور پیغمبر شرفیاب شوم. حضرت فرمود: من پیغمبرم آن مرد قسم خورد و عرض کرد: اي رسول خدا
هفت روز است که در مسافرت هستم و کسی را مشاهده نکردهام و طعامی نخوردهام. پیغمبر باو فرمود: اسلام بیاور. اسلام آورد و از
اسب پیاده شد. آنا جان سپرد. پیغمبر فرمود: این شخص از کسانی است که ایمان او بظلم و ستم پوشیده نشده است و دستور داد او
را غسل و کفن نمودند نماز خواندند و دفن کردند.
8) تفسیر عیاشی از قصص العلماء از شیخ صدوق بسندي از ابی بصیر نقل کرده که امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: آزر عموي )
ابراهیم علیه السّلام منجّم و ستارهشناس دربار پادشاه نمرود بود و بدون اجازه او نمرود کاري را انجام نمیداد. روزي آزر به نمرود
گفت: من در شب گذشته از ستارهها امر عجیبی دیدم نمرود گفت: چه دیدي پاسخ داد: فرزندي در سرزمین و کشور ما بدنیا
میآید که هلاکت ما در دست او خواهد بود.
نمرود دستور داد که مردان را از همسران خود جدا کنند، در آن هنگام تارخ با همسرش که مادر ابراهیم است، هم بستر شده مادر
ابراهیم حامله گشت. نمرود دستور داد که زنان را بازرسی کنند که حامله نباشند.
، ص: 389
تجزیه و ترکیب .... ص : 389
قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ کلمه و اذ قال بتقدیر و اذکر اذ ... میباشد.
و کاف در کذلک نري ... براي تشبیه است یعنی همانطوري که زشتی کردار آزر را بابراهیم نشان دادیم، ملکوت آسمانها و زمین
را هم باو نشان میدهیم. و کلمه لیکون در این آیه معطوف بر محذوف است، یعنی لیستدّل به و لیکون ...
قوله تعالی: فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی.
چرا کلمه شمس در این آیه یکجا با کلمه بازغۀ مؤنث و با کلمه هذا ربّی مذّکر بکار برده شده، مجمع نوشته کلمه هذا اشاره به نور
اوست، و اما اینکه چرا شمس را مؤنث و قمر را مذکر قرار میدهند بخاطر این است که تأنیث در پارهاي از موارد براي تعظیم است.
ضمیر کلمه به در آیه و حاجّه به کلمه اللّه بر میگردد و کلمه علما تمییز است کلمه الذین آمنوا، اولئک الأمن مبتداي اول و دوم و
سوم.
کلمه لهم خبر مبتداي سوم و جمله آن خبر مبتداي دوم و جمله آن خبر: مبتداي اول و جمله تلک حجتنا مبتداء و خبر است.
، ص: 390
صفحه 184 از 188
یک شعر از دیوان مؤلف که پنجاه و یک سال قبل سروده شده .... ص : 390
اي دل بعمر خویش همه روزه دار باش یعنی ز گفتگوي خلایق کنار باش
با هر کسی مگو تو ز اسرار خویشتن هر مجلسی نشسته و صحبت مدار باش
گردد خزان گل تو ز اقوال مدّعی پس رو کناره جو گل دائم بهار باش
غم میبرد ز دل رخ دلدار ماهرو گر غم یکی بود تو بگو صد هزار باش
از فتنه دو چشم نگارت چه واهمه فارغ ز فتنه همه لیل و نهار باش
دل را به بر ز جمله علائق بروزگار فارغ نشین ز کشمکش روزگار باش
اکنون که چون گلیّ و خزان میشوي ز غم پس باطنا تو گل شو و ظاهر چو خار باش
پرهیز کن ز قول رقیبان بیخرد یعنی که توبه کرده و پرهیزگار باش
، ص: 391
شو معتبر به نزد خداوند دادگر در نزد خلق کم ز پی اعتبار باش
هستی شکار مرگ چو بهرام روزگار کمتر در این دیار بفکر شکار باش
دل بر کمند لطف خداوند خود ببند ایمن ز گردش فلک کجمدار باش
بر گرد ادیب کوکب بخت تو جلوه کرد کمتر دیگر منجّم اختر شمار باش
الحمد للّه علی توفیقه و اعانته
، ص: 392
12 و 13 ، تفسیر انوار العرفان با کمک جناب آقاي حاج علی صدقی که یک مرد خیّر و بینظیر میباشد، -11 -10 -9 - مجلدات 8
بچاپ رسیده است، لذا از خداوند متعال درخواست میکنیم که براي این مرد بزرگوار، هم در این دنیا و هم در آخرت پاداش قابل
توجّهی عنایت فرمایند.